اميرحسيناميرحسين، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

★ ★سام من امیر حسین ★ ★

سفر نوروزي به آمل و اولين پست 91

سلام سلام سلام به همه دوستاي گلم امروز اومدم كه يكم از سفر پماجرامون بتعريفم البته كاملا مختصر چون خيلي كار دارم و وقت نميشه بعدا حسابي ميام آپ ميكنم هوا نسبتا سرد بود اينجا جاده هراز هست و توي جاده تسمه دينام ماشين پكيد ومامنتظر امداد خودرو تو اين بدبياري منم از اميرحسين عكس ميگفتم جنگلي توي منطقه زيارو توي آمل من و ببين كه با چه جراتي دارم رد ميشم اينجا هم كه دوست بابايي اومد نشست پشت ماشين رانندگي كنه ماشين انداخت تو زمين كشاورزي پر از شل اين كه ميگم پرماجرا بود يكيش اينه همه در حال در آوردن ماشين كه نشد تلاشهاي زياد بدتر شدن ماشين و بيشتر رفتن تو زمين كشاورزي. درآخر جرثقيل بالا...
15 ارديبهشت 1391

سومين سفر اميرحسين به مشهد

٩١/٠١/٠٩ اولين سفر اميرحسين با قطار به سمت مشه بو ابته اين سومين بار بو كه با هم به مشه ميرفتيم اميرحسين خيلي سفر خوبي بو با وجود اينكه فقط يك روز مشهد بوديم و دو روز تو راه اما ما هدفمون فقط زيارت بود و بس كه قسمت شدو زيارت امام رضا رفتيم و چه صفايي داشت مخصوصا دعاي كميل شب پنج شنبه توي حرم آقا امام رضا(ع) ايستگاه راه آهن تهران كه فقط مشغول بازي بودي تا رسيديم و برگشتيم اينكه ميگم همش مشغول بازي بودي ساعت 5.15 دقيقه صبح تازه رسيده بوديم راه آهن مشهد بيدار شدي به من گفتي من گيمم رو ميخوام واااي كه چقدر سرررد بود همون روز بعدش هوا خوب شد. اینم یک نمونه شیطنتت که شیشه رو آوری پایین بیرون رو تماشا کنی اونم توی شب راستی من ...
15 ارديبهشت 1391

اميرحسين با چهره جديد+اولين بازي توي پارك درسال91

سلام اميرحسين جونم خوبي ايشالا هميشه ايام به كامت باشه پسر خوبم امروز خيلي تو خونه حوصله ات سررفته بود و منم بهت قول دادم ببرمت پارك و عصربا هم رفتيم و شما كلي خوشگذروني و آتيش سوزوندي بلاااااااا امروز صبح ساعت 6 صبح هم مامان جون و عمه فاطمه رفتن سر منزلگاه و عمو حميد هم از تركيه برات گرمكن و شلوار آيداس آورد كه خداييش خيلي خوشگل و با كلاس بود.بابايي هم كه نيستش رفته خونه دومش بندرعباس و ما هم بعد از كلي تعطيلات و دور هم جمع بودن حالا همه برگشتيم سر كار و بار خودمون و روزگار هم داره از نو طي ميشه و به همين سادگي 18 روز از سال جديد گذشت. خدايا امسال سال خوبي باشه ،يه چيزي بگم شايد در آينده اين پست رو بخوني بخندي براي خودت الان دارم با هزار تا...
15 ارديبهشت 1391

اميرحسين و تجربه رفتن به سينما 5 بعدي

دو شب پيش تو خونه كسل شده بوديم گفتيم بريم پارك پرواز يكمي آب و هواي بهاري استشمام كنيم و اميرحسين و بابايي اش يكمي با هم بازي كنن.......... خوووووووووولاصه كلوووووووووووم شما خلاصه كلام بخونيد رفتيم و يكمي بازي و شيطوني و شهربازي و فوتبال بازي با بابايي يهو تصميم گرفتيم يكم هيجان به خرج بديم و بريم سينما 5 بعدي خوووووووولاصه كلوم كه خودمون هم اولين تجربه مون بود، رفتيم اونجا واز بيرون اميرحسين براي خودش از مانيتوري كه گذاشتن كه مردم هيجان رو ببينن و بيشتر تشريف بيارن اونجا به چشاشون عينك زدن صندليها بالا ميره و خيلي تكون داره و همه دارن جيغ ميزنن و ميگفت من نميام ميترسم اميرحسين ببين چه بلاي به سرت آورديم هروقت بزرگ شدي اين پست رو خوندي بد...
15 ارديبهشت 1391

امروز تهران سيل برداشته چه سيلي.............

سلام اميرحسين الان كه دارم برات آپ ميكنم خيلي نگرانتم از طرفي فعلا صحيح نيست بيام دنبالت مهدكودك به شدت داره تگرگ و بارون مياد همه جا يه تكه سفيد شده و خيابونها سيلابي شدن نميدونم چيكار كنم؟؟؟؟؟ در اولين فرصتي كه بند اومد بارون و تگرگ ميام دنبالت اينم چند شب پيش رفته بوديم پارك نياوران بارون لطيفي مي اومد داري ميخوني تاب تاب عباسي ميگفتم اين الاكلنگه نه تاب اما شعر خودت و ميخوندييييي از بس شيطوني كردي نتونستم ازت عكس بگيرماااااااا گذاشتم كه ببيني چجوري اينور اونور ميدوييديي اینم سیلاب امروز ...
15 ارديبهشت 1391

مراسم ديروز

سلام عزيزم اين روزها خيلي سرم شلوغه و اصلا نتونستم برات آپ كنم ديروز عصر رفتيم ميدون كاج مراسم عزاداري بود و قرار بود از چهار طرف تا ميدون كاج دسته ها تو خيابون عزاداري كنن و يه سوپرايز هم اونجا بود كه از ديروز ميدون كاج به نام شهيد تهراني مقدم تغيير پيدا كرد و من يه چند روز ميديدم عكسش رو توي ميدون. عكسهات خيلي بيكيفيتن با موبايلم گرفتم توي ميدون هستيم با وجود اينكه خيلي بارون شديدي مياومد خيلي  شلوغ بود توي ميدون كاج انگار كه آسمون هم داشت گريه ميكرد ...
15 ارديبهشت 1391

نمايش

سلاممممممم گل پسري يه چند روزيه كه حوصله ام نميشه درست و حسابي برات آپ كنم نميدونم چرا؟اما خوب امشب در عوض برات به روز ميكنم وبت رو و يه سري عكسهايي ميزارم كه مربوط ميشه به دوشنبه كه از طرف مهدكودك برامون دعوتنامه گذاشته بودن و جلسه ايي بين اوليا و مربيان بود و مثل اينكه همون روز هم شما بچه ها ميخواستين براي ما نمايش بازي كنين و من نميدونستم يعني تيچرت يادش رفته بود به منا فقط به من نگفته بود نمايش دارين و لباس فرم تنت كنم صبح روز جلسه يكي از اوليا به من گفت به شما نگفتن لباس فرم تن بچه تون كنين!!منم جواب دادم نه نميدونستم چرا؟وايشون گفت كه قرار بچه ها نمايش بدن و من بدو برگشتم خونه كه لباس فرمت رو بيارم اما موقعي كه اومدم مهد آخراي نمايش بو...
15 ارديبهشت 1391

ای تاج سر عالم و آدم زهرا / از کدوکی ام دل به تو دادم زهرا

        محبوبه حق در دوجهان فاطمه است............. در قلب محبِ او کجا واهمه است؟ آندم که قدم نهد بسوی محشر.................... لطف و کرمش شامل حال همه است *********                                      باغ شکوفه می کند به يمن نام فاطمه.............. سرو قيام می کند به احترام فاطمه روز حساب ماه من، ز پرده می شود برون.......... حجاب اگر برافکند ز رخ امام فاطمه سحر اگر ز چشم جان، ن...
5 ارديبهشت 1391

بالاخره طلسم شكسته شد

سلام بر پسر شاخ شمشاد خودم امروز بالاخره موفق شدم بعد از كلي كلنجار با خودم يه تكوني به خودم بدم و خونه تكوني شروع كنم.خداييش خيلي خسته شدم پرده ها رو شتم دو تا قاليچه بود اوا رو هم توي آشپزخونه شستمشون خلاصه اينكه بالكن رو شستم كه حسابي پر از خاك شده بود پنجره ها رو تميز كردم فعلا يكي از اتاقها رو شستم وحسابي ديوار اتاقت رو تميز كردم و نقاشيهاي جنابعالي رو هم تميز كردم از روي ديوار، بهم قول دادي ديگه رو ديوار نقاشي نكشي هنوز يه عالمه كار ديگه مونده كه ايشالا تا شنبه تموم ميشن راستي من دست تنهام اگه بابايي بود خيلي زود تموم ميشد بابايي طبق معمول نيستش.ديشب ترقه سوري بود نه چهارشنبه سوري تا ساعت 4 صبح بمب منفجر ميكردن. امروز صبح ساعت 8 با صدا...
24 اسفند 1390