اولين كار كلاسي
اميرحسين وقتي روز چهارشنبه از مهد اومدي خونه يه برگه تو كيفت بود كه مربيت گذاشته بودعكسهاي خودت من مامانم و بابام و عكسهاي بابايي و مامان و باباش رو بچسبونم و تحويل بدم ديشب وقتي خواب بودي كارات رو انجام دادم از توي كامپيوتر همينجوري چندتا عكس انتخاب كردم و پرينت زدم و چسبوندم برات البته عكس بابا محمد رو نداشتم تنها عكسي كه ازش بود در حال چرت زدن بود منم بخاطر اينكه جاي عكسش خالي نباشه به همون اكتفا كردم و اون رو برات چسبوندم.
اينم ربعه شجره نامه ات
واي يهو دلم براي باباي خودم هم تنگ شد قربونش برم مخصوصا وقتي داشتم عكسش رو ميچسبوندم الان يكسال ميشه تقريبا كه نديدمش خودش هم كه نمياد پيشمون همش ميگه شما بياين بوشهر .
***********************************************************
از بس كه اين روزها برات از اومدن يه داداش ديگه حرف زدم خودت هم مشتاق شدي هر چه زودتر دنيا بياد همش ميگي آلوچه زودتر بيا ديگه، قربون قلب مهربونت بشم عزيزم بهت گفتم اسمش رو چي بزاريم گفتي پويان رو خيلي دوست دارم قشنگه. بعد اذيتت ميكردم ميگفتم پويا يا پويان تو هم مصمم ميگفتي بابا ميگم پويانننننننن اميدوارم خوب با هم كنار بياين اين روزها هم جامون تو پاركه مخصوصا از چهارشنبه تا آخراي شب جمعه .هر روز ميبردمتااااااا ،بابايي هم طبق معمول نيستش اما اين دفعه سفر كاري نرفته، رفته كربلا و اگه خدا بخواد تا دوشنبه پيشمونه خودش ميگه من تنها جايي كه دوس دارم برم كربلاهه و تقريبا سالي يه بار ميره.
اينم عكست تو پاركه كه حسابي تخليه انرژي ميكنيا هوا هم اين شبها سرد شده
***********************************************************
خاله سودي هم اومده خونمون و داره كاراي عروسيش رو انجام ميده خبر ديگه نيست اين روزها به جز همون دوري از بابايي كه خيلي دلم براش تنگ شده