اميرحسين و مهدكودك
اي امير حسين شيطون دوباره شروع كردي به نق زدن كه من مهد كودك نميرم
اين همون حالتيه كه ميگه نميرم مهد
و جالب اينجاس كه وقتي خونه اي اين حرف رو ميزني و مرتب نق ميزني كه نميري. وقتي پات به مهد ميرسه تا تيچرت رو ميبيني يه گودباي ميگي من در عجب ميمونم كه تا نيم ساعت پيش يه قشقرقي داشتم باهات سر مهد رفتن اما حالا بدو ميره سر كلاساونم با خنده؟؟؟
اما خوب جاي شكرش باقيه كه تظاهريه در كل دوست داري بري اما برام ناز ميكني اي شيطون
تو پستاي قبليت در مورد برف نوشته بودم امروز موفق شدم بعد از يه عالمه كلنجار رفتن با پادشاه بزرگ اميرحسين خان به حياط بريم و عكس بگيريم هر چند كه برفها آب شدن اما خب بدك هم نبود
اولش كه من هر چي بهت ميگفتم بريم عكس ميگفتي دوس ندارم اما حالا چه خوشحالي ميكنه
شيطنت ميباره ها
باريكلا پسر خوب برو علم كسب كن تا در آينده موفق شي
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی