خريد
سلام اميرحسين ديروز با بابايي رفتيم از هايپر استار خريد كنيم آخرين بار كه رفتيم پارسال ماه رمضان بود تا ديشب كه رفتيم خيلي تغييرات داده بودن خيلي هم شلوغ بود كه اصلا نتونستم خريد كنم تازه بابايي رو هم گم كردم تو شلوغي موبايل بابايي هم تو كيف من بود به يه زحمت پيداش كردم زياد خريد نكردم زياد از بس شلوغ بود به زور ميتونستي حركت كني هميشه ميرفتم فروشگاه شهروند و ديگه اصلا هايپر نميرم همون شهروند عاليه
چند تا عكس ازت گرفتم
تازه وارد هايپر شديم
بعد از اينكه يكمي نشستي توي چرخ دستي همش نق زدي من خسته ام ميخوام توي چرخ بشينم كه باباي زير پات يه چيزي گذاشت كه دردت نگيره وقتي ميخوايم خريد كنيم
و سرانجام طاقت سر اومد و ميخواستي بياي پايين
با چيپس سرگرمت كرديم
گريه ميكردي براي دوربين
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی