اميرحسين و پيتزا
چند روز پيش دوست بابايي بهمون زنگ زد و گفت اومده تهران و يه هفته اس اينجاس و همون موقع كه زنگ زد بابايي گفت خيلي بد ميشه اگه نريم پيشش و خيلي باهاش رفاقت داره اميرحسين خودت هم خوب ميشناسيش بيشتر به خاطر ماشينش از بس به ماشين علاقه داري، عمو حامد رو اسمش مياريم ميگي سوئيچش هم آورده؟خلاصه همون شب هم خاله سيما زنگ زد و گفت ميخوام ببينمتون وفردا قراره برگرديم تبريز كه من ميخواستم برگردم از شانس بدمون تو اتوبان نيايش تصادف شده بود و حسابي قفل شده بود ترافيك بود شديد و من نتونستم برگردم .و رفتيم دنبال عمو حامد وليعصر وبعد از اون يه فست فودي كه خيلي پيتزاش خوشمزه اس و صاحبش يه مرد ارمنيه ومشترياش خاصن . بماند كه هرچي به خاله سيما اينا اصرار كرديم بريم بيرون نيومدن اما خوب اشكال نداره ما ميريم تبريز جبران ميكنيم خلاصه اينكه فست فوديه ماستش حرف نداره خيلي خوشمزه اس و اميرحسين اصلا ماست نميخوري اما خيلي عجيبه كه وقتي ميريم اونجا ماست ميخوري و براي خودت پيتزا سفارش ميدي
ماستش خيلي خوشمزه اس
چه خوشحالي نوش جونت عسيسمم
اينم سفارش پسرم پيتزا با قارچ و گوشت چرخ كرده
ژست هم ميگيره كلا ما زياد فست فود نميريم اما اينجا هم خيلي تميزه و هم خيلي كيفيت داره پيتزاهاش يكي اين فست فوده رو خيلي دوست داري و يه ساندويچي تو سهرورديه كه رست بيفش حرف نداره وقتي بابايي مياد ميگي بريم رست بيف پدرجوني هرقت زنگ ميزنه ميگه كجايين رفتين رست بيف