اميرحسيناميرحسين، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

★ ★سام من امیر حسین ★ ★

داستان زندگي

1390/10/3 21:20
نویسنده : مامان ستاره
371 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم امروز رفته بوديم با هم بيرون و من يه كاري برام پيش اومد كه بايد به عمه فاطمه زنگ ميزدم زنگ زدم گوشي برنداشت پيش خودم گفتم حتما سر كار حسابي سرش شلوغه و نميتونه جواب بده تا اينكه الان بهم زنگ زد و از صداش احساس كردم كسله اما به رو خودم نياوردم يهو يه حسي بهم دست داد مثل اون روزي شده كه خبر فوت داييش رو بهم دادن دايي حسن جوون بود ٣٨ سال همين حدودا فكر كنم سن بيشتر نداشت كه پارسال پر كشيد و رفت پيش خدا بر اثر ايست قلبي بسيار بسيار ناگهاني آخه مرد سرحالي بود يه شوك بود وقتي گفتن فوت شده.خلاصه داشتم با عمه حرف ميزدم ميخواستم خداحافظي كنم اما تو صداش يه بغضي بود گفتم آخ يه نفره ديگه كه خودش گفت دوستش درنا وقتي اينو گفت باورررررررررررررم نشد دختر ٢٧ساله به همين سادگي صبح از خونه بري بيرون و ظهر ديگه نياي و مامان بابا تا آخر عمر عزادار بشن واي خدا .حالا تو اون زمان امام حسين (ع) چه ها كشيده همه خانواده جلو چشم خودش پر پر شدن. ما تحمل نداريم بگن دوستمون چه برسه به هم خونمون رسم زندگي خيلي عجيب و سخته. مرگ هميشه در كمينه حالا ما آخرش نفهميديم اين شتره كه در خونه همه ميخوابه براي ازدواج و شاديه يا براي مرررررررررررررررگ و ماتم . اينكه ميگن زندگي رسم عجيب و غريبي داره آدمي تو اين لحظات ميتونه احساس كنه .فقط آه ميكشم امان از دست اين زندگي واقعا ما از فردامون بي خبر بي خبريم .هر چند كه ما همگي رفتني هستيم اما خوب دركش سخته

من هميشه اين سوال تو ذهنمه و هيچ جواب قانع كننده اي هم براش ندارم اگه ما قراره يه روز بميريم چرا ميايم به اين دنيا چرا مردن يه آدم عادي نيست خوب اگه روال اينجوريه كه آخرش بايد بميريم .البته اينا رو ميدونم كه آزمايش ميشن آدما اما دركش نميكنم؟

نميخوام از چيزهاي غمگين بگم اما خوب زندگي تنها شادي و نشاط نيست ناراحتي هم بخشي از زندگيه. من از همين جا به پدر و مادر درنا تسليت ميگم و اميدوارم خداوند بزرگ در مقابل اين داغ بزرگ صبر بهشون بدهشکلک زیباساز-mania-dv.blogfa.com

داستان زندگي هم همينه ديگه از تولد شروع ميشه و با مرگ به پايان ميرسه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

يه دوست
16 آذر 90 18:34
mamani helena
16 آذر 90 19:25
salam azizam zendegi hamine dige yeki miyad yeki mire khoda sabreshon bede ma ke razim ba rezaye khoda


ممنون عزيزم
مریم
16 آذر 90 21:59
پست بعدیت خیلی ناناسیه


كدوم پست؟
مامان نفس طلایی
16 آذر 90 22:32
برای پست اخری :
عزیزم چه عکسای نازی قربون خنده ها و لواشک خوردنت گل پسری


مرسي خاله
مامان پارسا
16 آذر 90 23:09
خیلی سخته دیدن مرگ کسایی که دوستشون داریم بد رسمیه این رسم زمونه
bardia
17 آذر 90 5:20
مامانی آدرس عوض نشده این صفحه دومه فقط کارا و خلاقیتای بردیا توش ثبت میشه
مامان حارث
17 آذر 90 9:31
وااااای داستان




آره ديگه بيچاره دلم براش سوخت خيلي جوون بود
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
17 آذر 90 13:32
خیلی سخته، خدا به پدر و مادرش صبر بده. برای پست بعد هم خیلی عکسهای نازین. خدا حفظش کنه
مامان نس
18 آذر 90 1:22
ای جونم چه ناناسیه این گل پسر.عکسای پست اخر خیلی قشنگ بودن
نی نی توپولی
18 آذر 90 17:10
خدایش بیامرزد...
مامي ناهيد
18 آذر 90 20:05
آخي خدا رحمتش كنه
مریم
21 آذر 90 23:33
بله زندگی فقط شادی نیست .چقدر هم این اخبار تازگی زیاد شده. ما هم به تازگی عزیزی رو که خیلی جوون بود رو ناباورانه از دست دادیم...گاهی خدا به سختی بنده هاش رو امتحان می کنه . خودش به بازماندگانش صبر بده


ممنون مريم خانوم ايشالا خدا به شما هم صبر بده
مامان ریحانا
24 آذر 90 18:41
خدا رحمتش کنه
مامان ماني
27 آذر 90 19:15
چه خبر بدي متاسفم برا دوست عمه