من و اميرحسين و سرماخوردگي
سلام اميرحسين از ديروز من و شما حسابي سرماخورديم و خونه نشين شديم احتمالا من از شما سرماخوردم خيلي حالت بد شد بدجور تب كردي ديروز عصر هم بردمت دكتر خلاصه اينكه روز كسل كننده اي بود.شما هم وقتي مريض ميشي حسابي نق نقوووووووو ميشي تمام ديروز رو نق زدي هر چيزي ميخواستي گريه ميكردي نمي خواستي هم گريه ميكردي درهر صورت با نق زدن و گريه كردن بود تمام كارات. يه وقتايي پيش خودم ميگفتم خوبه آدم دو تا بچه داشته باشه با هم بازي ميكنن و......... اما وقتي اين چيزها ازت ميبينم فورا به اين فكر ميكنم خوب شد كه يه دونست وگرنه ديوونه ميشدم بخدا!!!!! منم كه كلا تحملم كم شده يكي كه ميبينم داره بچه داري ميكنه ياد دوران بچه داري خودم مي افتم ديگه انگيزه بيشتر از بين ميره براي بچه دومممممم حالا بگذريم از اينكه خودم كلا اعتقادي به تك فرزندي ندارم .دقيقا الان رو داشته باش ساعت 17:33 دقيقه با اين حال و احوالت كه مريضيي دست منو محكم چسبيدي منم در حال تايپ كردن و پشت سر هم ميگي بيا منو ببر پارك ميخوام برم آكروجت، سرسره بادي، چرخ و فلك، تو اين هوا و با اين حال و روزتموندم كه اي خدا اين چه نوع انرژييه كه تخليه بشو نيست؟ حالا ما به خودمون اميد داديم كه انشاالله اگه 10 سالت بشه و ما هم زنده باشيم تازه پسرخوبي ميشي از اين لحاظ كه شيطنت كمتر ميكني تو اون زمان،براي خودت آقا ميشي كه بازم بايد بزاريم ببينيم چي پيش مياد .مامان جان من كه تمام سعي و تلاش خودم ميكنم كه فزرند صالحي باشي وبيشترين چيزي كه ازت ميخوام احترام به من و بابايي.درست رو هم هيچوقت فراموش نكني مخصوصا من كه از الان كلي كلاس ميبرمت بدون كه پشت همه اينا هدفهاي بزرگيه .
اين كاردستي ماله شب يلداس كه تو مهد درست كردين با مربيتون هانيه جون
عكسهاي سر سفره تو مهدت هم هروقت به دستم رسيد به اين پستت اضاف ميكنم
اينم يه عكس كه پستت بدون عكس نباشه
ببخشيد ديگه بيشتر از اين نميونم برات چيزي بنويسم بزار يكم حالم بهتر بشه خيلي كسلم تمام داروهايي كه مصرف ميكنم خواب آورن. الانه كه خوابم ببره