پسر دوست داشتني من
اميرحسين گلي ديروز خيلي لباس تنت كرده بودم وقتي كه اومدم مهدكودك دنبالت يكي از كارمنداي مهد گفت بهت ميخواي بري برف بازي شما هم كه عاشق اينكار ، بعد يهو به من گفتي مامان دوربين آوردي برف بازي كنم ازم عكس بگيريمنم بهت گفتم عزيزم زياد برف زياد نيومده و دارن آب ميشن اما اين ديگه تو ذهن شما مونده بود تا امروز صبح كه از خواب بيدار شدي يهو گفتي مامان پاشو بريم برف بازي. ديگه وقتي رفتيم توحياط خودت ديدي زياد نيومده راضي شدي
ببين از كجا داري ميري مخصوصا از اون گوشه كه برف هست راه ميري
دستت يخ زد
خيلي دوست داشتني هستي عزيزم
خيلي دوست دارم تا روز تولدت 13 روزه ديگه مونده عزيزم هميشه در قلب مني
دوست دارم عزيزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی