تگرگ
اميرحسين امروز داشتي از پشت پنجره به بيرون نگاه ميكردي هواي خيلي جالبي بود بارون مي اومد بعد برف مي اومد دوباره باروني ميشد بعد يهو تگرك اومد و گفتي مامان بيا بريم از تو بالكن نگاه كنيم و ميرسيدي اينا چين منم بهت گفتم تگرگ خيلي برات سوال بود ميگفتي چي تگرگ ؟تگرگ چيه بابا!!!! منم كه بهت ميگفتم قطره هاي يخ زده بارون ميشه تگرگ زياد متوجه نشدي اما تو ذهنت مونده
خيلي خوشت اومده بود نگاه ميكردي چه صدايي ميده وقتي ميخورد به بالكن
اون وسط حياط تگرگ ريخته
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی