اميرحسيناميرحسين، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

★ ★سام من امیر حسین ★ ★

جشن شكوفه ها

1391/6/28 3:08
نویسنده : مامان ستاره
424 بازدید
اشتراک گذاری

سلام اميرحسين جون خوبي عسلم ؟امروز خيلي كارها داشتيم اول بايد ميرفتيم كلاس موسيقي بعدش هم بهمون خبر داده بودن كه جشن شكوفه ها امروز برگزار ميشه و از فردا بايد بريد مهدكودك كه چون شما نيمه دوم سال 86 هستين بايد مهد برين و امسال kg2 هستي خيلي خيلي خوشحالم واقعا مهد كودك براي شما بچه ها لازمه مخصوصا كه امسال تابستون من بيشتر از هر موقع يعني بيشتر از پارسال متوجه شدم كه چه خوبه مهد براي بچه ها .بابايي كه اصلا راضي نميشد تابستون هم بزارمت مهد ميگفت بچه گناه داره بزار تابستون استراحت كنه اما به نظر من براي روحيه ات خيلي بهتر بود مهد ميرفتي اخه تو خونه خيلي تنها بودي از تنهايي پناه مياوردي به كامپيوتر ،كامپيوتر خاموش ميكردم شروع ميكردي به ريخت و پاش شديد اينجا هم كه يه هم بازي نداري فقط يه كلاس موسيقي بود كه اونم دوشنبه ها يك ساعت بيشتر نبود منم خيلي برام سخت بود هر روز ببرمت پارك بابايي هم كه بيشتر وقتها يا نبود يا هم وقتي مي اومد خونه خسته بود و نميرفتيم بيرون خلاصه امسال خيلي براي من بد گذشت افت شديدي رو ازت ديدم با مشاور موسسه موسيقيت هم صحبت كردم خيلي اصرار داشت ببرمت مهد .تنها كسي كه دوست نداشت بري فقط بابات بود اما خوب با همه خوبيها و بديها تابستون هم گذشت ،سال ديگه حتما تابستون مهد ميزارمت با تايم كم كه حداقل با بچه ها بازي كني خيلي امسال تو خونه آتيش ميسوزوندي. از اين حرفها بگذريم امروز يكم دير رسيديم جشن به خاطر اين نمايشگاه بين المللي اتوبان رو بسته بودن منم نميدونستم و از همون سمت رفتم كه بريم سمت مهدت و بعدش بريم خونه واي تا از ترافيك اومديم بيرون خفه شدم از حرص ،مسير همه بهم خورد يه ترافيكي شد كه من بدم ميومد خلاصه يه جشن كوچولو بود مربي پارسالت رو ديدي خيلي مودبانه به همشون سلام ميكردي هر چي ازت ميپرسيدن جواب ميدادي اين بود كه ميگفتم چقدر مهد خوبه ها مقررات رو هي يادت ميومد حالا يه چند تا عكسي كه ازت گرفتم رو بزارم بعدش برم بخوابم كه فردا تا لنگه ظهر هم از خواب پا نميشم كه ببرمت مهد.

سالن انتظار

هنوز جشن شروع نشده بود براي خودت شعر ميخوندي چقدر هم خوشحال بودي

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان نیره
29 شهریور 91 13:48
مامی ندا
29 شهریور 91 18:58
سلام عزیزم
ای جونم امیر حسینننننننننننننننننن

جیگرشو برم
ستاره جون واقعا بچه ها براشون لازمه
از وقتی نیما میره پیش دبستان خیلی بهتر شده کمتر حوصله ش سر میره و عاشق مدرسه رفتنه
انقدر دوست داره که سره ساعت 7 خودش بیدار میشه و لباس میپوشه
خدارو شکر که دوست دارن تو محیط بیرون از خونه فعالیت داشته باشن
ببوسش عزیزم
بوووس

آره موافقم خيلي براشون لازمه
مامان امیرعلی
16 مهر 91 20:59
وای یعنی مهداینقدرخوبه؟ستاره جونم ازکی امیرحسین وگذاشتی مهد
امیرعلی2سال دارم همش توخونه حوصلش سرمیره زیادم اجتماعی نیست بابچه های دیگه هم نمیتونه بازی کنه به نظرت زودنیست بذارمش مهد؟


من اميرحسين رو دقيقا دو سال و هفت ماهش بود گذاشتمش مهد تو خونه خيلي حوصله اش سر ميرفت اما مهد فوق العاده به اجتماعي بودن ومستقل شدن بچه ها كمك ميكنه من خيلي ميبينم بچه هاشون رو از دو سالگي گذاشتن مهد،البته من تابستون ها بهش استراحت ميدم روزهايي هم كه ميبينم حوصله نداره زود ميارمش خونه كه زده نشه خوبه بزاريش اگه ميبيني حوصله اش سر ميره