رفتن به پارك
پاييزه پاييزه برگ از درخت مي ريزه
هوا شده كمي سرد روي زمين پر از برگ
ابر سياه و سفيد رو آسمان را پوشيد
دسته دسته كلاغها مي روند به سوي باغها
همه مي گن به يك بار غار و غار و غار و غار
عزيزه دلم ديروز بعدازچند روز كه به شدت مشغله داشتم تصميم گرفتم شمارو به پاركي كه نزديكه خونمون هست ببرم.
در راه رفتن به پارك بوديم كه فروشنده سوپرماركت كنارخونمون يه هاپو كوچولويي داشت اونو آورده بود پارك برا خودش بازي كنه شما هم خيلي هاپو كوچولوها رو دوست داري از دور وايسادي نگاش كردي
به من ميگفتي مثله او داگيه تو ميس شان د شيپه(ايتس شان د شيپ منظورت بود)منم گفتم نه اون سگه گله است با اين هاپو كوچولوها كلي فرق داره وبرات كلي توضيح دادم آخرش هم زياد متوجه نشدي.
رفتن به پارك رو ادامه داديم وقتي رسيديم كلي برا خودت بازي كردي، تو اون پارك يه شهربازي كوچولويي بود كه همه بازيهاشو رفتي و خلاصه تلافي اين چند روز رو كردي.
بعداز شهربازيه رفتيم سرسره و تاب بازيحسابي برا خودت ورجه وورجه كردي.
آخرش هم به زور آوردمت خونه خيلي خسته شده بودم شما كه اصلا خسته نبودي وهمين جور با بچه ها بازي ميكردي.واي چه روزي بود هرچي بهت ميگفتم كافيه، گوشت بدهكار نبود كه نبود هوا هم سرد شده بود ميترسيدم دوباره سرما بخوري .وقتي كه راضي شدي بريم خونه يادت افتاد پايين پارك يه مغازه اييه كليدسازيه كه ريموت و سوئيچه خام ماشين ميفروشه شما هم كه مشهورين به ريموت و سوئيچه ماشين ديگه قاطي كرده بودم . وقتي ديدي دارم عصباني ميشم.گفتي مامان يه كم آروم باش عصباني نشو يه روزه ديگه ميريم سوئيچ ميخريم (توشرايطه سوئيچ خريدن هميشه اين تكه كلامته).حالا من يك كلام هم بهت چيزي نگفته بودما فقط گفتم ديگه داري ناراحتم ميكني خودت حسابه كار دستت اومد وبرگشتيم خونه.نمي دونم چيكار كنم فكر سوئيچه ماشين از ذهنت پاك كنم؟؟؟