روزگار سپري شده
باز با دست كوچكت، امروز
میروی تا مداد برداری
می نویسی تو؛آب ، بابا، نان
باز انگار، مشق شب داری
شعرهای كتاب را از حفظ
با صدای بلند میخوانی
خوش به حالت كه یاد می گیری
درس امروز را به آسانی
درسهای كتاب می گویند:
ژاله گلدان پر گلی دارد
ژاله هر روز توی گلدانش
آب را قطره قطره می بارد
میروی در حیاط و می كاری
توی گلدان خود ، گل لاله
كاش گلدان كوچكت می شد
مثل گلدان پر گل ژاله
به همين سادگي روزگار ميگذره الان ديگه امير حسين من برا خودش مردي شده واقعا تا چشم رو هم بزاريم روزگار سپري شده
اينم نتيجه شيطنت، داشتي با خاله ستايش جونت بازي ميكردي كه بالا ابرو راست خورد به لب طاقچه خونه پدر جونينا و شكست 4 تا بخيه خوردي واي وقتي داشتن بخيه ميزدن خيلي جيغ زدي من كه نتونستم بگيرمت دلم نمي اومد اينجوري ببينمت مادرجون با يه آقايي تو رو گرفتن چه شبي بودا هوا سرد بود كم كم داشتي دو ساله ميشدي اگه اشتباه نكنم اوايل دي ماه بود
كم كم داريم به تولد دو ساله گي نزديك ميشيم
تولده دو ساله گيت مبارك تولودتو خيلي خصوصي برگزار كردم فقط حديث،پروانه و شبنم آخر جشن هم سودي اومدحتي عمه فاطمه مامان جون به هيچ كس نگفتم به دلايلي كه در آينده ها بهت ميگم.درست يادم نيس كه عمه فاطمه اومد يا نه فكر كنم آخراي جشن يه سر اومد.
یك لباس آبي
در خیالم بافتم
نقشه خورشید را
روی آن انداختم
یك كبوتر، آن طرف
با پر و بال سفید
آشیانه كرده بود
بر درخت سبز بید
در كنار آن درخت
چشمه بود و رود و سنگ
آن خیال آبي
شد لباسی رنگ رنگ
چند تا ژست