يه جمعه عالي با عمو حميد و اميرحسين و هواي پاك

کنار گل تو باغچه

نشستن دو تا زنبور

یه مهمونی گرفتن

               با یه دونه ی انگور               

خانوم و آقا مورچه

رد میشدن از اونجا

         زنبورای مهربون

صدا زدن بفرما!

 شاپرک و کفشدوزک        

می پریدن رو گلها

زنبورا ی مهربون

صدازدن بفرما!

 کنار باغچه حالا

زیاد شدن مهمونا

مورچه ها و کفشدوزک

شاپرک و زنبورا

 یه مهمونی گنده

دادن اون دو تا زنبور

منم بردم براشون

دو تا خوشه ی انگور

به به پسرم در حال چيدن ريحون

خوردن اين سبزي تازه ها حسابي حال ميده آخه به دست پسر گلم چيده شدن

البته نا گفته نماند اين عكسها مربوط به زماني ميشه كه بابايي پيشمون نبود عمو حميد هم ايران بود برا خودمون رفتيم باغ .

تاب تاب عباسي خدا منو نندازي اگه منو بندازي بنداز تو بغل بابا سيامكي. همش همينو ميخوندي بهت ميگفتم پس تو بغل مامان ستاره چي؟؟ميگفتي نه بغل بابا سيامكي

بهت ميگفتم اميرحسين اگه به گل دست بزني زنبوره نيشت ميزنه تو هم كه شيطون هي گلا رو بو ميكردي ميگفتي پس من بو ميكنم منو نيش بزنه.پسرم نترسه ماشالا

چي رو نگاه ميكني؟؟؟؟؟؟؟

اينم يه عكس خوشگل ديگه از گل پسرم اينجا هنوز مهدت باز نشده بود.

ببين عمو حميد چقدر دوست داره همش ميگه اميرحسين عشق منه.

عمو حميد بهت لقب وروجك داده از وقتي كوچولو بودي بهت ميگفت وروجك.اينجا هم ميگفت ميخوام وروجك رو به جاي جوجه ها كباب كنم بخوروم