سرگرمي جديد
سلام و صد سلام بر سلطان قلب مامان بابا اميرحسين بلا خيلي بلا شدي اين روزها و هرچي بزرگتر ميشي رفتارت هم بزرگتر ميشه عزيزم يه وقتايي كفر منو در مياري يه وقتايي هم خيلي ماه ميشي البته هميشه ماه مني اما خوب شيطنت در خون شما جاريست چه ميشود كرد. آري ميگفتم ما هم تنها سرگرميمون اينه كه يه وقتايي بريم خونه عمو حميد و شما هم برويد سر وقت وسايل هاي عموي مجردتون و خونه مجرديش رو ريخت و پاش كني چند هفته پيش كه رفته بوديم اونجا ازسر بيكاري يه ليوان برداشته بودي و هي نفس خودت رو با ليوان ميگرفتي جوري كه ليوان ميچسبيد به دهنت و تو هم خوشحال از اينكه يه كار جديد داري انجام ميدي و هر چي من بهت ميگفتم نكن عزيزم نكن خطرناكه گوشت بدهكار نبود كه نبود و از اونجايي كه هم علم روانشناختي و هم تجربه هاي بسيار ثابت كرده كه هرچي به بچه بگي اينكار رو نكن بدتر ميشه ما هم بيخيال قضيه شديم و ديگه تذكر نداديم در حدي كه بفهمونمت اين كار خطرناكه و بس
ما هم تصميم گرفتيم تلگرافي كه مدير سايت زده تا اونجايي كه ميشه عكسها رو توي ادامه مطلب بزاريم
عكسها تو ادامه مطلب منتظرن
داشتي آب ميخوردي با ليوان كه يهو..........
بفكرت رسيد بازي جليدي كني اينم بازي جليد به قول خودت
وبعد كارتون نگاه كني
بعدش هم بدو رفتي تو اتاق و رفتي سروقت لب تاب عمو حميد و ليوانه رو انداختيش كنار و كارتوني كه عمو حميد واست خريده نگاه كردي راستي تا يادم نرفته، پارسال تابستون بود داشتي تو اتاق نگاه كارتون پلنگ صورتي ميكردي و يه آب معدني يك ليتري هم كنارت بود به من گفتي برو بيرون ميخوام تنهايي نگاه كنم منم رفتم گذاشتمت به حال خودت البته ميدونستم بچه ها وقتي صداشون در نمياد گرفتار يه كاري هستن اما به اين فكر نكردم چه كاري ؟؟؟؟داشتم نگاه فيلم ميكردم يهو دويدي اومدي پيشم گفتي مامان بيا تو اتاق ببين چي شده منم بدو رفتم ديدم اي واييييييييييييي اون آبه كه پيشت بود خالي كردي تو لب تاب عمو حميد و لب تابش رو سوزوندي و منم ديگه حرفم نيومد خداييش خنده ام هم گرفته بود اما به روي خودم نيووردم و باهات دعوا كردم خوب كاري نميشد كرد اتفاق افتاده بود جز اينكه باهات كلي صحبت كردم بعد از يك ماه گفتي مامان ببخشيد اي خدا زبونم مو در آورد تا ياد گرفتي چه كار بده چه كار خوبه البته حالا حالاها نياز به تعليم داري هنوز خيلي چيزها نميدوني