اميرحسيناميرحسين، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

★ ★سام من امیر حسین ★ ★

سرگرمي جديد

1390/10/28 13:33
نویسنده : مامان ستاره
1,097 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صد سلام بر سلطان قلب مامان بابا اميرحسين بلا خيلي بلا شدي اين روزها و هرچي بزرگتر ميشي رفتارت هم بزرگتر ميشه عزيزم يه وقتايي كفر منو در مياري يه وقتايي هم خيلي ماه ميشي البته هميشه ماه مني اما خوب شيطنت در خون شما جاريست چه ميشود كرد. آري ميگفتم ما هم تنها سرگرميمون اينه كه يه وقتايي بريم خونه عمو حميد و شما هم برويد سر وقت وسايل هاي عموي مجردتون و خونه مجرديش رو ريخت و پاش كني چند هفته پيش كه رفته بوديم اونجا ازسر بيكاري يه ليوان برداشته بودي و هي نفس خودت رو با ليوان ميگرفتي جوري كه ليوان ميچسبيد به دهنت و تو هم خوشحال از اينكه يه كار جديد داري انجام ميدي و هر چي من بهت ميگفتم نكن عزيزم نكن خطرناكه گوشت بدهكار نبود كه نبود و از اونجايي كه هم علم روانشناختي و هم تجربه هاي بسيار ثابت كرده كه هرچي به بچه بگي اينكار رو نكن بدتر ميشه ما هم بيخيال قضيه شديم و ديگه تذكر نداديم در حدي كه بفهمونمت اين كار خطرناكه و بسابرو 

ما هم تصميم گرفتيم تلگرافي كه مدير سايت زده تا اونجايي كه ميشه عكسها رو توي ادامه مطلب بزاريم

 

 

عكسها تو ادامه مطلب منتظرناز خود راضی

 

 

داشتي آب ميخوردي با ليوان كه يهو..........

بفكرت رسيد بازي جليدي كني اينم بازي جليد به قول خودت

وبعد كارتون نگاه كني

بعدش هم بدو رفتي تو اتاق و رفتي سروقت لب تاب عمو حميد و ليوانه رو انداختيش كنار و كارتوني كه عمو حميد واست خريده نگاه كردي راستي تا يادم نرفته، پارسال تابستون بود داشتي تو اتاق نگاه كارتون پلنگ صورتي ميكردي و يه آب معدني يك ليتري هم كنارت بود به من گفتي برو بيرون ميخوام تنهايي نگاه كنم منم رفتم گذاشتمت به حال خودت البته ميدونستم بچه ها وقتي صداشون در نمياد گرفتار يه كاري هستن اما به اين فكر نكردم چه كاري ؟؟؟؟داشتم نگاه فيلم ميكردم يهو دويدي اومدي پيشم گفتي مامان بيا تو اتاق ببين چي شده منم بدو رفتم ديدم اي وايييييييييييييتعجب اون آبه كه پيشت بود خالي كردي تو لب تاب عمو حميد و لب تابش رو سوزوندي و منم ديگه حرفم نيومد خداييش خنده ام هم گرفته بود اما به روي خودم نيووردم و باهات دعوا كردم خوب كاري نميشد كرد اتفاق افتاده بود جز اينكه باهات كلي صحبت كردم بعد از يك ماه گفتي مامان ببخشيدنیشخند اي خدا زبونم مو در آورد تا ياد گرفتي چه كار بده چه كار خوبه البته حالا حالاها نياز به تعليم داري هنوز خيلي چيزها نميدوني

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
28 دی 90 13:55
سلام.خونه مجردیه یه پسر اینقدر مرتب باشه ایول داره.


واقعا خداييش مرتبه
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
28 دی 90 13:59
سلام.مثل اینکه همزمان اومدیم نت.شما هم اینجایید


آره خوبي شما؟من گرفتمتون
مامان ریحانا
28 دی 90 15:07
سلام
خوبی سامی ؟
حالا کارتونی که نگاه میکنی اسمش چیه خاله ؟


والا يادم نيست فكر كنم كله كدويي باشه
مامان ساوینا
28 دی 90 21:38
جیگرت و خاله جون . چه پسر نازی .


مامان نسترن
29 دی 90 20:06
هههههههههههههههورا....هههههههههههههههههورا....بالاخره موفق شدم....مرسی عزیزم


خاله ی امیرعلی
29 دی 90 22:29
سلام
از دست شیطونیای امیرحسن
خب ادم عمو میشه که چی همه ی وسایلای شخصی و غیر شخصی در خدمت برادرزاده و خواهر زاده
والا منکه اونجوریم امیرعلی دست به هرچی وسایلام بزنه جیقم در نمیاد


وقتي مثلا لب تابت رو بسوزونه ببينم چه حسي بهت دست ميده اونموقع هم خداييش جيغت در نمياد اما خوب خداييش عموي اميرحسين هيچي كه نگفت هيچ بوسش هم كرد
مامان پارسا
30 دی 90 0:34
خوب اینم عواقب برادرزاده ی شیطون بلا داشتن لب تاب آدم شسته میشه دستت درد نکنه خاله جان


خواهش ميكنم خاله جونم اين كمترين كاري بود كه تو اون لحظه از دستم بر مياومد
مریم
30 دی 90 0:46
عکساخیلی قشنگ بودنببین عزیزم رمز و دقیق کپی کن نه تایپ


هر كاري ميكنم نميشههههههههههه بخدا فارسي نزار رمز بهتره
مامان حارث
3 بهمن 90 23:40
آخی
نفس
11 بهمن 90 12:50
بچه ها كلا وقتي ميخوان شيطنت كنن خيلي كارها به ذهنشون ميرسه