آغاز چهار ماهگي
آي حلزون شاخكي! كجا ميري يواشكي
اولين باري كه گذاشتمت تو روروئك چهارونيم ماهه بودي خيلي كوچولو بودي بيشتر ميذاشتمت كه همش
ازم نخاي بغلت كنم پسره شيطون
آی حلزون شاخكی!
كجا می ری یواشكی؟
جلو میری یواش و ریزه،ریزه
پوست تنت چه نرم و خیس و لیزه
خالهای دونه دونه،دونه داری
به روی پشت روی خود یه لونه داری
ساكتی و خجالتی و تنها
بمون توی باغچه خونه ما.
عزيزم اميرحسين جان تازه داشتي دندون در مي آوردي و همش انگشتات ميخوردي از لثه گير هم اصلا خوشت نمي اومد.تو اين عكس پنج ماهه بودي و ما تازه از شمال اومده بوديم ،الان عكسهاي شمالت ندارم همشون بوشهره هروقت رفتم بوشهر اونا رو هم ميارم اسكن ميكنم پسركم
چوپونه كجاست؟
تو صحراست
مواظب گله هاست
گله باید چرا كنه
بع وبع و بع صدا كنه
یونجه و شبدر بخوره
علفهای تر بخوره
امير حسين اون روزي كه برات ببعي عقيقه كرديم تقريبا 7 ماهه بودي شب بيست وسوم ماه مبارك رمضان بود كه با گوشتتش حليم درست كرديم و همون جوري كه براي عقيقه كردن بايد تمامه استخون هاي ببعيه دفن كرد.استخونهاشو توي يه پارچه سفيد كرديم و توي باغچه خونمون دفن كرديم. همون موقع بابا سيامكي بايد ميرفت بندرعباس ،تا آيه عقيقه كردن تموم شد بابايي رفت بندرعباس تو اين عكس هم دارن آيه عقيقه كردن و ميخونن پسر گلم .خيلي ميترسيدي از ببعي
اميرحسين خيلي شيطون بوديا من هر نمونه لثه گيري رو بهت ميدادم مي انداختيش زمين ،خودت و ببين شيطون دستتو كردي زير بالشتكه مبل. خودت و با هر چيزي سرگرم ميكردي
هميشه وقتي من رانندگي ميكردم ميپريدي تو بغلم .حق هم داشتي از اونجايي كه وقتي تازه دنيا اومده بودي هميشه با ماشين دورت ميداديم تا بخابي ،از بس نا آروم بودي برات شده بود يه عادت اينجوري ميخابيدي منم مجبور بودم اينجوري رانندگي ميكردم تو بغله هيچكسي هم نميرفتي. اينجا هم عمه فاطمه ازمون عكس گرفت فكر كنم ميخاست توي پياده روي خانوادگي كه يه سه يا چهار سالي هست اگه اشتباه نكنم برگزار ميشه تو سراسر كشورشركت كنه. نوبت استان ما شده بود ميخاستيم بره اسمشو بنويشه