اميرحسيناميرحسين، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

★ ★سام من امیر حسین ★ ★

اميرحسين و تجربه رفتن به سينما 5 بعدي

1391/2/15 11:16
نویسنده : مامان ستاره
829 بازدید
اشتراک گذاری

دو شب پيش تو خونه كسل شده بوديم گفتيم بريم پارك پرواز يكمي آب و هواي بهاري استشمام كنيم و اميرحسين و بابايي اش يكمي با هم بازي كنن.......... خوووووووووولاصه كلوووووووووووم شما خلاصه كلام بخونيدنیشخند رفتيم و يكمي بازي و شيطوني و شهربازي و فوتبال بازي با بابايي يهو تصميم گرفتيم يكم هيجان به خرج بديم و بريم سينما 5 بعدي خوووووووولاصه كلوم كه خودمون هم اولين تجربه مون بود، رفتيم اونجا واز بيرون اميرحسين براي خودش از مانيتوري كه گذاشتن كه مردم هيجان رو ببينن و بيشتر تشريف بيارن اونجا به چشاشون عينك زدن صندليها بالا ميره و خيلي تكون داره و همه دارن جيغ ميزنن و ميگفت من نميام ميترسم اميرحسين ببين چه بلاي به سرت آورديم هروقت بزرگ شدي اين پست رو خوندي بدن كه دليلش اينه كه ميخواستيم نترس باشي و هيجان رو از كودكي درك كنينیشخند حالا نگي چه ماماني داشتمااااااااااز خود راضی

حالا يكم به روايت تصوير:

رفتيم پارك و بازي پسرانه و پدرانه

همون شهربازي كه گفتم...........

بازي پدرو پورش يعني پسر

اينجا به اين فكر افتاديم كه بريم هيجااااااااان

اينم همون مانيتوره اميرحسين با تعجب نگاه ميكرد

تعجببببببببببببببب

 

درآخر هم که رفتیم داخل و مابقی مشغول بودیم و نمیشد عکس بگیرمنیشخند که چه حالی داشتی یه خانوم و آقایی پشت سرمون نشسته بودن وقتی تموم شد گفتن بچه تو خودش جیش نکرد خیلی ترس و هیجان داشت خداییش من که مامانتم خیلی جیغ زدم یه بار وقتی نگات کردم دیدم خشکت زده و داری با ترس نگاه میکنی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

حدیث مامان حارث
24 فروردین 91 9:05
سلام خوبی
عکساش قشنگ بود
کجایی دلم برات تنگ شدهااااااااا


سلام مرسي عزيزم من هستم تو كجايي ؟
مامان ریحان عسلی
24 فروردین 91 12:14
سلام
می بینم که لهجه ی بابا محمد بد جور رو شما اثر گذاشته
همیشه به گردش و بازی با فرزند شما هم که مثله من حکم عکاس باشی تشریف دارید
تو جلفا تو یه پارکی دیدم اما دیروقت بود نرفتیم
الان که دارم برات می کامنتم ریحانه یه سی دی که از تو سک سک در اومده برداشته و هی میزنه به کیس وروجک از حالا می فهمه که اینجا هم میشه سی دی بیلی
دیشب ( 2:10) که پستتو می خوندم سیاوش میگه چه خبرته نصفه شبی قهقه می زنی
عکس تعجبشم خیلی با حال بیده

ريحانه ديگه زبل شده عكسش خيلي هم باحال بيد
خاله سودی
24 فروردین 91 23:05
سلام به به چه خوشگل شده پسر آرایشگرت کی بوده؟
خولاصهههههههه کلوووووووووووووووم
چی شد حالا جیش کرد یا نه
از اونجایی که ما نمیدونیم سینما 5 بعدی چطوریه بیشتر بگو تا بدونیم رفتین چیکا کردین؟


سينما 5 بعدي همون سه بعدي هست يعني استانداردش سه بعديه يكم افكت گذاشتن براش شده 5 بعدي. كلا تو خود تصوير هستي هر اتفاقي ميافته فكرميكني خودت اونجايي نه جيش نكرد تازه خوشش اومده هرروز ميگه بريم
مامان نفس طلایی
24 فروردین 91 23:52
سلام عزیزم من پرواز نرفتم سینماش خوب بود ؟ اما جات خالی ارم رفته بودیم بین اون همه ادم فقط من جیغ میزدم تازه ترسناکم نبود خیلی ابروم رفت ... همه فهمیدن چقدر شجاعم
رمز خصوصی میذارم گلم


مدتش خيلي كم بود اما سورتمه اش رو من پيشنهاد ميكنم خيلي هيجان داره منم جيغ ميزدم از نوع بنفشش ممنون از رمز
مامان علي خوشتيپ
25 فروردین 91 9:22
ماشاالله پسرمون نترسههههههه
خصوصي


ممنون
مامان نفس طلایی
25 فروردین 91 20:11
mami neda
26 فروردین 91 7:55
ســــــــــــــــــــــــــــــــــــلام. میبینم کههههههه وفتی حوصلتون سر میره میرید جاهای هیجان اور
امیرحسین نترسه بابا مامانش چرا حرف در اوردی برا پسرمون


آره واقعا حوصلمون سرميره چه كارهايي ميكنيم اونم با بچه 4 ساله
مامان پسر خرداد
26 فروردین 91 9:04
آخه ستاره جون نهایت بی رحمی کردی که دلت اومد باشه .امیرحسین جون


واقعااااااااا نه نيره جون يكم هيجان هم خوبه ها تا تو خونه يكم آروم باشن
مامان ارمیا
27 فروردین 91 11:52
به به چه خوش گذشته. همیشه به گردش. عکسها قشنگ بودن.
مامان شایان
27 فروردین 91 13:15
عکسها قشنگند مخصوصا اونیکه تعجب کرده. به ما هم سر بزنید.
مامان حارث
31 فروردین 91 9:37