هواي باراني
باز باران با ترانه
با گوهرهاي فراوان
مي خورد بر بام خانه
يادم آرد روز باران
گردش يك روز دیرین
خوب و شیرین
توي جنگل هاي گيلان
كودكي ده ساله بودم
شاد و خرم
نرمو نازك
چست و چابك
با دو پاي كودكانه
مي دويدم همچو آهو
مي پريدم ازلب جوي
دور ميگشتم ز خانه
مي شنيدم از پرنده
داستان هاي نهاني
از لب باد وزنده
رازهاي زندگاني
بس گوارا بود باران
وه چه زيبا بود باران
مي شنيدم اندر اين گوهر فشاني
رازهاي جاوداني, پندهاي آسماني
بشنو از من كودك من
پيش چشم مرد فردا
زندگاني خواه تيره خواه روشن
هست زيبا, هست زيبا, هست زيبا
قيصرامين پور- روحش شاد
پسر نازم من اين شعر رو خيلي دوس دارم و كلي خاطرات كودكي باهاش دارم.هر وقت ميخونمش ميشم بچه 10 ساله ديروز . يادش بخير
پسر گلم يه چند روزيه هوا باروني و تميز شده منم كه خيلي عاشق بارون هستم هواي پائيزي و باروني.به جزبا ماشين نميتونستم تو رو ببرم بيرون و هم اينكه خيلي زود سرما ميخوري برا همين اصلا از خونه بيرون نرفتيم. فردا هم كه به سلامتي شنبه است و ميري مهد.
پسر خوشگلم ديشب مراسم بله برون خاله سودي بود ما نتونستيم بريم به جاي ما بابا سيامكي رفت و سودي به سلامتي نامزد كرده و اگر خدا بخواد ومشكلي پيش نياد ما هم براي مراسم عقد خاله سودي عازم ميشيم.
از چهارشنبه كه تعطيل شدي تا الان و اين لحظه خيلي شيطوني كردي الانم هر چي بهت ميگم اميرحسين جان بخواب فردا صبح زود بايد بريم گوشت بدهكار نيست كه نيست از دست اين بچه ها.