اميرحسيناميرحسين، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

★ ★سام من امیر حسین ★ ★

چه برف نازي مياد

سلام گل پسرم قند عسلم تاج سرم ............................ از ديشب كه بهت گفتم اميرحسين داره برف مياد يه شوق و ذوقي داشتي كه صبح شه بريم تو حياط، دل خوشي براي رفتن به مهد نداشتيا فقط بري برف بازي زياد برف رو زمين نبود كه بشه برف بازي كرد اما خوب دوست داري ديگه.بذار از مهد بياي چند تا عكس ناز ازت بگيرم صبح از بس ديرمون شد نتونستم ازت عكس بگيرم.(اينا مربوط به روز شنبه ميشدا ،امروز عكسات رو آپلود كردم) اينم عكساي چند روز پس از برف خداييش خيلي بد كيفيت شد كيفيت روووووووووو اينجا رفته بوديم خونه عمو حميد ...
3 دی 1390

داستان زندگي

سلام پسر گلم امروز رفته بوديم با هم بيرون و من يه كاري برام پيش اومد كه بايد به عمه فاطمه زنگ ميزدم زنگ زدم گوشي برنداشت پيش خودم گفتم حتما سر كار حسابي سرش شلوغه و نميتونه جواب بده تا اينكه الان بهم زنگ زد و از صداش احساس كردم كسله اما به رو خودم نياوردم يهو يه حسي بهم دست داد مثل اون روزي شده كه خبر فوت داييش رو بهم دادن دايي حسن جوون بود ٣٨ سال همين حدودا فكر كنم سن بيشتر نداشت كه پارسال پر كشيد و رفت پيش خدا بر اثر ايست قلبي بسيار بسيار ناگهاني آخه مرد سرحالي بود يه شوك بود وقتي گفتن فوت شده.خلاصه داشتم با عمه حرف ميزدم ميخواستم خداحافظي كنم اما تو صداش يه بغضي بود گفتم آخ يه نفره ديگه كه خودش گفت دوستش درنا وقتي اينو گفت باوررر...
3 دی 1390

رفتن به دماوند

سلام اميرحسين از بس اين چند مدت درگير اتفاقها بودم واقعا نتونستم بيام برات آپ كنم بابايي دو هفته گذشته پنج شنبه(16/09/90) از كربلا اومد.هفته گذشته با بابايي و عمو حميد تصميم گرفتيم بريم دماوند ببين چه كارهايي ميكنيم عمو حميد يه زمين خريده كه تقديمش كرده به تو براي آينده البته ببين چقدردوست داره و ما هم رفتيم يه سري از بنگاهيه بزنيم برا اينكه شروع كنيم يه خونه باغ درست كنيم عمو حميد هم كه اين روزها به شدت دنبال كاراشه داره برا هميشه از ايران ميره هنگ كنگ بعدش هم اگه خدا بخواد و كاراش رديف شه براي زندگي ميره يه جاي ديگه.خلاصه عمو حميد وبابايي گفتن حالا كه ميخوايم بريم جوجه كباب درست ميكنيم وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي وقت...
3 دی 1390

من و اميرحسين و سرماخوردگي

سلام اميرحسين از ديروز من و شما حسابي سرماخورديم و خونه نشين شديم احتمالا من از شما سرماخوردم خيلي حالت بد شد بدجور تب كردي ديروز عصر هم بردمت دكتر خلاصه اينكه روز كسل كننده اي بود.شما هم وقتي مريض ميشي حسابي نق نقوووووووو ميشي تمام ديروز رو نق زدي هر چيزي ميخواستي گريه ميكردي نمي خواستي هم گريه ميكردي درهر صورت با نق زدن و گريه كردن بود تمام كارات. يه وقتايي پيش خودم ميگفتم خوبه آدم دو تا بچه داشته باشه با هم بازي ميكنن و......... اما وقتي اين چيزها ازت ميبينم فورا به اين فكر ميكنم خوب شد كه يه دونست وگرنه ديوونه ميشدم بخدا!!!!! منم كه كلا تحملم كم شده يكي كه ميبينم داره بچه داري ميكنه ياد دوران بچه داري خودم مي افتم ديگه انگيزه بيشتر...
3 دی 1390

زنده باد اين شب اهورايي

سلام امير حسين جان ميخوام يكم از شب يلدا بهت بگم معمولاً در شب یلدا رسم بر این است که صاحب‌خانه، دیوان حافظ را به بزرگتر فامیل ميده. بعد هر یک از میهمانان نیت کرده و بزرگِ مجلس، این جمله را می‌گوید و تفعلی به گنجینه حافظ می‌زند: «ای حافظِ شیرازی/ تو محرم هر رازی/ بر ما نظر اندازی/ قسم به قرآن مجیدی که در سینه داری…» یا هر چیزی شبیه به این. این رسم یکی از رسوم پرطرفدار شب یلداست اينم از يلداي 90 جشن یلدا در ایران امروز   جشن یلدا در ایران امروز نیز با گرد هم آمدن و شب‎نشینی اعضای خانواده و اقوام در کنار یکدیگر برگزار می‎شود. آیین شب یلدا یا شب ...
30 آذر 1390

move دايي علي

امان از دست اين دايي علي،  به بازي هاي كامپيوتري مخصوصا آن لاينOn line خيلي علاقه داره اين سري كه رفته بودم برا مراسم خدابيامرز بابابزرگم اميرحسين تو اين گير و دار حسابي چسبيده بودي به اين move ول نميكردي و حسابي باهاش رقصيدي و كيف كردي . من اينقدر به اين عكست خنديدم مثلا داشتي ميرقصيدي هي ادا در مي آوردي مثلا داشتي با آهنگ lady gaga ,poker face ميرقصيدي   ...
29 آذر 1390

و اما بزرگ موسيقيدان كوچك

سلام خوبي پسرم چند مدت پيش رفتيم خونه عمو حميد همون جور كه خودت ميدوني عمو حميد خيلي به گيتار علاقه منده وگيتار ميزنه و خيلي هم دوست داره شما هم گيتاريست بشي علي رغم اينكه من دوست دارم پيانيست بشي البته نه به عنوان شغل تو اين حرفه هم مهارت داشته باشي خلاصه اينكه هر وقت ميريم خونه حميد بايد گيتارش رو دستكاري كني عمو حميد هم كه حساسسسسسس رو گيتارش چه ذوقي ميكنه اين موسيقيدان همچي چسيبيده به گيتار ،عمو حميد هم حساسسسسسس البته حق داره آخرش گيتاريست ميشي با توجه به عمو حميد كه گيتار ميزنه گيتار هم خوبه اما پيانو خيلي باحالهههههه اينم حميد درحال نواختنننننن ...
28 آذر 1390

بابابزرگ مهربونم

يه چند مدتي بود بابابزرگم مريض شده بود و هممون ميدونستيم كه ممكن امروز فردا باشه البته همه ميگفتن شبي كه فوت شد همه شوكه شدن چون خيلي حالش خوب شده بود و همه فكرميكردن رو به بهبوده نگو ازبس خدا دوسش داشته خيلي آروم جان به جان آفرين تسليم ميكنه حتي شوهرم رفته بود غسال خونه براي بارآخر ببينتش وحتي همه ميگفتن اينقدرخوشگل شده بود ويه لبخندي مليحي هم به لب داشته خيلي دلم ميخواست برم ببينمش اما اميرحسين ولم نميكردنميدونم من اينجوريم يا ممكنه همه اينجور باشن ازبس مهربون بود ودوست داشتني مرگش خيلي برام عذاب آور بود هرچند كه ميدونم عمرخودش رو كرده بود و آدمي همينه اما خيلي دوست داشتني بود كه صبح سه شنبه ساعت 9صبح بود مامانم زنگ زدو گفت ...
26 آذر 1390

عكسهاي عسلم

  روش مدرن آب خوردن پدر جون خوبم بابا سيامك گل پسر اميرحسين:من هر جا ميرم اين باران خانم هم اونجاس؟   پسر كوچولوي من ...
21 آذر 1390

فقط عكس

  قربون خنده هات بشم من بابايي در حال آواز خوندن براي ني ني كوچولوش ناراحت از اينكه گذاشتمش تو روروئك سرگرمش كردم با توپش دوستاي پسرم موهاي بلند بشتر بهت مياد ميدونم لواشك بهت دادم  خوشمزه بود ...
16 آذر 1390